تنها مَ.ن مانده ام و ایستگاه ِ اتوبوس ...
داری از دور می آیی
دور را با خودت نزدیک می آوری
آن چنان برایم دست تکان می دهی
که
فکر می کنم
تمام ِ عالم و آدم دارند نگاهمان می کنند
حواسم به اشاره هایت نیست
تنها دارم دست هایت را نگاه می کنم
زل زده ام به دستهایت
وقتی که آن ها را در هوا تکان می دهی
حس می کنم
دلم دارد می ایستد از این همه تپش ...
اعتراف می کنم که مَ.ن از اولش هم عاشق ِ دست هایت شده بودم
.
.
.
رو به روی آینه ای نشسته اَم
غم ِ نگاهت
گلویم را پر از بغض می کند
غم ِ نگاهت ...
دلم را ...
د ل م ........
سکوت می کنم
و
سکوت
تارهای صوتی اَم را عنکبوت ها تنیده اند انگار ...
بر عکس ِ مَ.ن ... تو ...
حرف می زنی
و
حرف می زنی
دارم با تمام ِ وجود
تمام ِ امواج ِ صدایت را با گوش ِ دل در حافظه اَم ثبت می کنم
مرا این گونه صدا نزن!
ببین هوا هم معطر شده
حواست به اکسیژن باشد
او که هیچ ...
مَ.ن هم مست می شوم در این هوایی که پر شده از عطر ِ یاس ِ ناب
.
.
زل زده اَم به تو
به چشمانت
به دست هایت ...
به صدایت ...
دارم از چشمانت جرعه جرعه غزل می نوشم
پر شده اَم از تو ...
از غزل ...
دارم لبریز می شوم
می گذاری با صدای ِ خودت غزل هایت را بخوانم؟
.
.
می رویم ماه را نگاه می کنیم
ببین
او هم قامت اَش خم شده از این همه مستی
مَ.ن که دیگر هیچ ....
.
.
حرف می زنی
و
می خندی
نمک گیر ِ آن خنده های شیرینت می شوم
کمی بیشتر بخند
کمی بیشتر حرف بزن
کمی بیشتر دستهایت را تکان بده
ببین غزل هم عاشقت شده
دست و دلش به وزن و قافیه نمی رود دیگر ....
.
.
اصلا دیگر حرفهایت را نمی شنوم
عبور کرده اَم از صدایت ...
احساس می کنم وجودم تب دار است
و پیشانی اَم محتاج ِ دستان ِ سرد ِ تو ...
بغضی گلویم را قلقلک می دهد
یک بغض ِ دوست داشتنی
اما دلم نمی آید .......................
دلم را میگذارم پیش ِ تو
تمام ِ مسیر را تا خانه می دوم
و
بغض را می گذارم برای شانه های ِ سرد ِ دیوار ِ پشت ِ بام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پ.ن:
می شنوی؟
این صدا ، صدای دل ِ مَ.ن است که هنوز هم دارد تو را صرف می کند