فاتولز - جدیدترین ابزار رایگان وبمستر
بگو سیب! - اقلیم ِ احساس
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بگو سیب!

پنج شنبه 93/11/30

 


گفتم زیادی به قول خودش به فکر پیشرفت من افتاده. اصلا یکی نیست بگوید به تو چه؟ به تو چه که نوشته هایم گاهی بالا و پایین می شوند و هزار حرف غیر قابل تحمل دیگر. گفتم دست از سر من یکی بردارد. گفتم خسته شدم از بس هر بار دیدمش و موضوع صحبتمان فقط نوشته های من بود! گفتم به خاطر همین حرف هاست که من مدام آرامش ندارم و باز سکوت می کنم. گفتم صرفا هر نویسنده ای می تواند وبلاگ نویس باشد. اما هر وبلاگ نویسی که نویسنده نیست! نوشتن با نوشتن خیلی فرق می کند! و من صرفا وبلاگ ندارم که نویسنده شوم. نمی نویسم که نویسنده شوم. اینجا می نویسم که روحم کمی آرام بگیرد. حالا هر کس اختیار کلیک کردن خودش را ندارد، من باید پاسخ گو باشم؟ گفتم دست از سرم بردارددددددددددد.

داشتم برایش توضیح می دادم که نمی داند چقدر دلم می خواهد چند ساعتی بین بچه ها باشم. فکر می کرد تحملش را ندارم. با احترام اجازه داد. وجودش همه مهربانی بود. نشستم تا برایشان خاطره تعریف کنم که پیام مامان را دیدم. رفتم توی راهرو و زنگ زدم. در دسترس نبود. نوشته بود خودش می داند دستم بند چه کاری ست که سراغش را نمی گیرم. تا برگشتم، کم مانده بود اتاق را روی سرشان خراب کنند. یعنی آنقدر از دیدن یکی غیر از خودشان ذوق کرده بودند؟ همه چیز به هم ریخته بود به جز وسایل من. روی دیوار پر بود از نقاشی. نقاشی با توت فرنگی هایی که داشتیم می خوردیم. یکیشان روسری ام را کشید. بقیه خندیدند. معلوم بود الکی می خندند. من هم مثل خودشان خندیدم. بعد یکیشان جلو آمد و دست هایم را گرفت که بگو به درک بگو به درک. گفتم به درک. با دوربین خیالی اش چیلیک چیلیک از به درک گفتن من عکس انداخت. انگار که داشتم می گفتم سیببببببببببب. بقیه هم پشت سرش می گفتند به درک و به طرز فجیعی از ته دل می خندیدند. از همان خنده هایی که آدم دلش درد می گیرد و اشکش در می آید. چند دقیقه ای نگذشته بود که همه از شدت خنده روی زمین افتاده بودیم و ریسه می رفتیم. جوری می خندیدیم که اگر کسی در را باز می کرد و ما را می دید، فکر می کرد داریم هق هق، گریه می کنیم. می خندیدیم با صورت پر از اشک. اشک آن ها واقعی تر از اشک های من بود. خیلی واقعی تر. برای درد هایشان نمی دانستند بخندند یا ....

 

 


+ 8:5 عصر نویسنده غزل ِ صداقت
دریافت کد گوشه نما