نه آدم ِ پولداری ام و نه هنوز آنقدر مستقل شده ام که خودم پول در بیاورم. بیشتر وقتها قید ِ خریدن ِ شکلات ِ تلخ و بستنی ِ شکلاتی و ... را می زنم. با این کرایه های ِ رو به افزایش ِ تاکسی ها، یک مسیرهایی را پیاده می روم. از یک زمانی به بعد تصمیم گرفته ام حذف کنم رد و بدل کردن ِ پیامک های ِ اضافی را. به علاوه تمام ِ پول ِ دانلود کردن ِ کتاب ها و ترافیک ِ اضافه و چشم پزشک را، می دهم بابت ِ خریدن ِ کتاب. از اولش یاد گرفته ام برای ِ به دست آوردن ِ هر چیزی باید تلاش کرد. حتا برای خریدن ِ یک کتاب. من که آدم پولداری نیستم. اگر از قلم ِ نویسنده ای خوشم نیامد و نتوانستم تحملش کنم می فروشمش. به نصف ِ قیمت که می خرند حداقل! گاهی مجبور می شوم وقتی عدد ِ قیمت ِ بعضی از کتاب ها می رود بالا، از کتابخانه ها به امانت بگیرمشان. وگرنه یک کتاب با قلم ِ محشر و دلنشین را که نباید یک بار خواند. اصلا خود ِ کتاب را باید لمس کرد. با تمام ِ وجودت باید حس کنی بوی ِ کتاب را. لمسش کنی. کتاب را با دست های ِ خودت ورق بزنی. من که آدم ِ پولداری نیستم اما کتاب ِ خریدن را دوست دارم بیشتر به خاطر ِ خواندنش. توی ِ اتوبوس. میان ِ پیام های ِ بازرگانی ِ یک فیلم. وقت های ِ اضافه ی ِ میان ِ درس خواندن ها. رفته رفته کتاب خواندن برایت طوری می شود که می رود جزء ِ لیست ِ کار های ِ واجب ِ هر روزت. آنقدر که اگر یک روز یک خط کتاب هم نخوانی حتا، تا خود ِ صبح پلک نمی زنی و گمان می کنی چیزی را جا گذاشته ای میان ِ زمان ِ از دست رفته ات. باور کن که حرفهایم شعار نیست. باور کن که من آدم ِ پولداری نیستم.
هشدار: گاهی باید حواسمان باشد زیادی! هر کتابی هم قابل ِ خواندن نیست. بعضی نویسنده ها زرنگند! خیلی خیلی زرنگند! و تنها خصوصیت ِ مثبتشان این می تواند باشد که طوری می نویسند که آدم نمی فهمد پشت ِ این نوشتن ها چه چیزی پنهان شده. یک حرفهایی کم کم می روند زیر ِ جلد ِ پوست ِ آدم، یک جوری که وقتی به خودت می آیی می بینی شده ای همان آدمی که نویسنده می خواسته! حواست باشد به همچین قلم هایی.حواست باشد به همچین نویسنده هایی. که تنها بعضی هاشان قلم ِ قشنگی دارند و اما طبلشان تو خالی ست. هر چند گاهی آنقدر دیر لو می روند که کار از کار گذشته!