فاتولز - جدیدترین ابزار رایگان وبمستر
بتکان غبار ِ دل را ... - اقلیم ِ احساس
سفارش تبلیغ
صبا ویژن


ذغال را برداری و بکشی روی ِ دیوار ِ سفیدی، سیاه می شود. اگر تازه تازه پاکش کنی؛ امیدی هست. اما اگر بگذاری بماند می ماند که می ماند که می ماند. شاید برای همیشه. من هم باید یکی از همین شبها دلم را بردارم و بروم. هر چند به مدد ِ حق هنوز هم از میان ِ کلی دود و دم و آلودگی و سیاهی نفس می کشد. باید تا دیر نشده کاری کنم. باید دلم را بردارم و ببرم بیاندازم میان ِ این روضه ها. میان ِ این اشک ریختن ها. تا دیر نشده باید بروم. تا دود نرسیده به گلویش تا خفه اش کند. باید بروم بیاندازمش جایی که بشود مثل ِ همان روز ِ اولش. سفید ِ سفید و برگردم و منتظر بنشینم تا خودش برگردد. دل ِ آدم بی صاحب نیست که گم بشود. اسمت مهر شده روی ِ پیشانی اش. روزی اگر بیدل هم بشوی دوباره برمی گردد تنگ ِ دلت. حتا اگر نذر کرده باشی اش. حتا اگر دو دستی تقدیمش کرده باشی به کسی. حالا تو بیا و بگو هدیه را که پس نمی دهند! مثل ِ کفتر ِ جَلد می ماند لاکردار. خودش برمی گردد دیگر....! داشتم چه می گفتم اصلا؟ داشتم می گفتم که باید بروم این تمام ِ زندگی ام را، تمام ِ دارایی ام را، همین روزگار سیاه کن را، بیاندازم میان ِ آدمهای ِ اهل ِ دلی، تا وقتی برگردد، شده باشد یک پا آینه برای ِ خودش. تمام ِ سیاهی ها و دودهایش ریخته باشد بیرون. که صاف شده باشد این کمر ِ شکسته اش. که عصایش را برای ِ همیشه بیاندازم میان ِ وسایل ِ قدیمی ام. یعنی می شود که برای ِ راه رفتن تکیه بزنم به دلم؟ اگر بشود. اگر بشود ... اصلا دل اگر دل باشد توی ِ همین شب ها، میان ِ اشک ریختن های ِ روضه های ِ مادر کار را تمام می کند. خودش را می تکاند ... نه؟ اصلا دل باید سر به راه باشد. باید برای ِ خودش راهنما باشد. باید انقدر قوی باشد که من به پشتوانه اش دست هایم را بگذارم توی ِ دستهایش. باید آنقدر قوی باشد تا با هر سردی ِ پنهانی ِ حرفهای ِ به ظاهر گرم ِ هر کس و ناکسی نلرزد. که تکیه نکند به دیوار ِ آدمهای ِ ناشناس. دل که نباید انقدر زود خودش را رو کند برای ِ غریبه ها. دل باید قوی باشد ... خیلی قویییییییییی ... دل باید ... داشتم می گفتم باید بروم تا دیر نشده ... باید بروم ... باید بروم به یکی بگویم برایم روضه بخواند ... تا دیر نشده . . .

+ دلم را پرت می کنم ِ لا به لای ِ چادری سفید با گل های ِ ریز ِ صورتی تا غرق شود درون ِ سجاده ی ِ مخمل ِ سبز ِ مامان و دو رکعت نمار می خوانم به نیت ِ جان دادن میان ِ سین ِ سبحان الله گفتن های ِ او ... قربة الی الله ...

 

 


+ 5:41 صبح نویسنده غزل ِ صداقت | نظر
دریافت کد گوشه نما