حرف که می زنم
حرفهایی را میشنوم که ...
برای کسی دیگر است
برای صدایی دیگر ...
واژه های دیگری در دهان من جمع میشوند...
و
واژه های خودم ... در دلم ...
این روزها ...
حرفهایم کوتاه می شوند
و
کوتاه تر
تا برسند به سه نقطه و دیگر هیچ
...
..
.
هیچ جز به جز واژه هایی خاص
و صدایی خاص تر توی ذهنم نمانده ...
دارم می ترسم از سکوت خودم ...
می ترسم که ... کم کم ....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پ.ن: صدای خودم هم را دیگر ...
کسی یادش مانده؟