فاتولز - جدیدترین ابزار رایگان وبمستر
من ِ مجنون ... - اقلیم ِ احساس
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

من ِ مجنون ...

پنج شنبه 92/2/26

 

از همان حوالی که رد می شوی

خاطرات زنده می شوند

حواست نیست

حواست به هیچ چیز نیست ...

صدای ِ یک آشنای ِ غریب ...

یادت نمی آید صدایش را کجا شنیده ای ...

صورتت رو بر می گردانی و با بهت نگاهش می کنی ...

سلام می کند ...

نمی دانی باید عکس العملت چه باشد

تنها

تکه ای کاغذ را از توی کیفت در می آوری

و می اندازی توی صورتش

و می روی پی ِ کارت ...

تمام ِ مسیر هی بغض هایت را قورت می دهی

و سعی می کنی به روی ِ خودت نیاوری ...

هی حواست را پرت می کنی آن دورتر ها ...

.

.

.

درد ِ سوزن توی ِ دستت ...

تقلا می کنی که چشمانت را باز کنی

نمی شود که نمی شود ...

صدای ِ یک آشنای ِ خیلی آشنا ...

که هی صدا می زند اسمت را ...

و لمس می کند دستت را

و فشار ِ کوچکی می دهد به انگشتانت ...

حالا که چشمانت را باز کرده ای

همه چیز ... تار ِ تار ...

چشمانت را می بندی

و دوباره نگاهش می کنی

همه چیز مثل ِ خودش ...

حالا ...

کنار ِ کسی که باید باشد و هست

بغض هایت می شکنند به یک باره ...

و چشمانت می چکند از ته ِ ته ِ ته ِ دلت ... روی ِ دست های او ...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پ.ن:  خودم که هیچ ... اما ... هر چی آرزوی ِ خوبه واسه تو

پ.ن: مجنون که بی لیلی نمی شود ... باش ... برای ِ همیشه ...

پ.ن: چقدر دلم برای اردیبهشت تنگ می شود ... خیلی ... خیلی ...

 

+ اگر بدانی چقدر درد دارد این گونه شکستن  ... اگر بدانی ...


 

 




+ 4:22 عصر نویسنده غزل ِ صداقت
دریافت کد گوشه نما