فاتولز - جدیدترین ابزار رایگان وبمستر
خاطره بازی - اقلیم ِ احساس
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خاطره بازی

جمعه 92/1/16

 

تمام ِ مسیر را دارم فکر می کنم

چطور باید مقاومت کنم

در برابر ِهجوم ِ بی امان ِ این همه بغض!

انگار تمام ِ بغض هایم را جمع می کنم برای ِ او ...

 

کاش می شد

هر روز را ...

مَ.ن

این مسیر ِ خاص را قدم بزنم به سمت ِ او

به استقبال هم می آمدیم

مَ.ن به استقبال ِ حرف هایش

او به استقبال ِ بغض هایم

چه محشر می شد آن وقت ...

.

.

.

برایش آنقدر حرف می زنم

که دیگر تحملم تمام می شود

قطره اشکی می چکد

از چشمانم

پنهانش می کنم میان ِ دستانم ...

می گذرد ... با کلی خاطره و بغض و قرار نبودن هایی که . . .

می گذرد . . .

خاطرات یکی یکی زنده می شوند

آنقدر که باران هم گریه می کند به پای ِ خاطراتمان

بدجور هم گریه می کند ...

می ترسم صبرم تمام شود باز ...

و

دوباره بشکنم تمام ِ بغض هایم را بر سر ِ او

...

دعوتم می کند به چند جرعه خاطره ... با طعم ِ بستنی ...

باز هم حواسم پرت می شود

به همان جای ِ همیشگی ...

و

این بستنی ها می مانند

که همیشه باید به پای ِ خاطرات

در دستان ِ مَ.ن آب شوند ...

 

حرف هایش را با جان ِ دل می فهمم

و

باز داغ ِ دلم تازه می شود

اما

یک روز را با کمی آرامش سپری می کنم ...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پ.ن1: برعکس ِ همیشه ، دلم از این خاطره بازی ها بدجور می گیرد

پ.ن2:قرار نبود که چی؟ ... یادت هست؟  ... محال است ...

پ.ن3: خیلی دلم میخواهد بدانم هنوز هم چشمانت می سوزد یا ...

پ.ن4:می شد جور دیگر بود این روزها ... کاش . . . ................

 

 


 



+ 12:38 صبح نویسنده غزل ِ صداقت | نظر
دریافت کد گوشه نما