فاتولز - جدیدترین ابزار رایگان وبمستر
پادرمیانی ِ خاطرات - اقلیم ِ احساس
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

زحمتش تنها ، یک بلیط است

و

راضی کردن ِ این و آن ...

می دانم کار ِ سختی ست

بالاخره جور می شود

به سختی ...

از قبل گفته اَم توی ِ ترمینال منتظرم باشد

فکر همه جایش را کرده اَم

یک توفیق ِ اجباری می شود

حتی برای ِ او

 

وقتی می رسم نزدیک ِ غروب است ...

روی ِ نیمکتی

همان حوالی

منتظرم نشسته

سلام می کنم

جوابم را خیلی سرد می دهد

جا می خورم

بدجور هم جا می خورم

از همان جان برنامه اَم را برایش تعریف می کنم

که بعدا نگوید نگفته بودی!

باز هم ...

ترس ِ مَ.ن از تنهایی ...

بی خیالی ِ او

دارد تلافی می کند ...!

...

تازه فیلم تمام شده

دلشوره ی ِ عجیبی وجودم را چنگ می زند!

می رود آن طرف ِ خیابان آبمیوه بخرد

لب ِ جدول نشسته اَم

بی توجه به نگاه ِ دیگران!

قیافه ی ِ یک آشنا ...

صورتم را بر می گردانم

نمی دانم این وسط او دیگر از کجا پیدایش شده!

- سلام

سکوت ِ مَ.ن

این بار بلند تر سلام می کند

جوابش را می دهم

می گوید:

 - تو ... اینجا ...؟!

- هیییییییس!

انتظار ِ این برخورد را ندارد

می فهمم دیگر!

از فشار ِ دندان هایش

انگار که خون در رگهایش منجمد شده باشد

تنها ، می گویم:

- تمام ِ تو دروغ بود!

دارم مقاومت می کنم

یک کلمه ی دیگر حرف بزنم ، اشک هایم می چکند ...

می روم

می دانم دارد رفتنم را تماشا می کند!

بگذار او هم بشکند ...!!

...

آبمیوه ها را یک دستش گرفته

و دست ِ دیگرش را گذاشته روی ِ پیشانی اَش ...

رنگش پریده ...

وقتی به مَ.ن می رسد

می گوید:

- کی بود؟

چیزی نمی گویم

- گفتم کی بود؟

آنقدر بلند داد می زند که چند نفری نگاهمان می کنند

مَ.ن می گویم

و او باز هم ...

سرزنش

سرزنش

سرزنش

همان حرف های ِ همیشگی

باز هم ، تمام ِ حرف هایش را به تو ختم می کند

و حرف هایت را به رخم می کشد!

نمک می پاشد روی ِ زخم های ِ کهنه

تازه می شوند باز هم ...

.

.

در می زنم

در ِ اتاقش را قفل کرده

صدای ِ سرفه هایش را می شنوم

عادت دارد

وقتی قهر می کند

می رود توی ِ اتاقش

در را قفل می کند

 تسبیحش را دستش می گیرد

هر دانه اَش را می اندازد برای ِ مَ.ن ...

صدای صلوات هایش برای ِ همیشه توی گوشم مانده

پشت ِ در می نشینم

...

این بار جدی تر قهر کرده انگار

 

وقتی از اتاقش بیرون آمد

زیر ِ چشمانش بیشتر از همیشه گود افتاده بود ...

شکسته تر بر می گردم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پ.ن: باز هم باید خاطرات پادرمیانی کنند!

 

 

 

 

 



+ 9:54 عصر نویسنده غزل ِ صداقت | نظر
دریافت کد گوشه نما