پيامهاي ارسالي
+
گفتم از کار برد مرا خنده کردنت
خنديد و گفت من به تو کاري نداشتم ...
.
.
.
وحشي بافقي
خادمة الشهدا
102/7/1
+
هيچيم و هيچکس نخرد هيچ را به هيچ...
اي روزگار ، درگذر از چون و چند ما...
.
.
.
طالب آملي

خادمة الشهدا
102/7/1
+
من از آن کشم ندامت که تو را نيازمودم
تو چرا ز من گريزي که وفايم آزمودي ...
..
.
رهي معيري

خادمة الشهدا
102/7/1
+
پناه مي برم به خدا ... از شر اين آدم ها ... از شر خودم .....
خادمة الشهدا
102/7/1
ميراب عطش
102/5/21
+
سر به سر طومار زلفت شرح ِ احوال ِ من است
مو به مو فهميده ام اين مصرع ِ پيچيده را ...
.
.
.
نجيب ِ کاشاني

كيوان گيتي نژاد و
102/5/8
.: ام فاطمه :.
101/7/2
+
#معرفي_کتاب
*نخل و نارنج*
وحيد يامين پور
تاريخ جنگهاي ايران و روس، حضور انگلستان، امپراتوري عثماني و … از جمله
موضوعاتي هستند که نويسنده در اين رمان، به جز زندگي شيخ انصاري و تاريخ
علماي شيعه به آنها پرداخته است. زمان معاصر شيخ مرتضي انصاري، در دوره
قاجار بوده است.

هما بانو
101/4/4
نويسنده در صفحه اول کتاب، پيش از شروع متن داستان آورده است: «نخل و نارنج» روايت شور و شوق شيخ اعظم، خاتمالفقها و المجتهدين، مرتضي انصاري است که همچنان بهعنوان نگين درخشان علم و تقوا ستايش ميشود. آنچه ميخوانيد، داستاني است که هرچند به قلم خيال نگاشته شده است، کوشش شده بر اسناد و واقعيتهاي تاريخي استوار باشد.
در *قسمتي از اين کتاب* ميخوانيم:بازار نجف از هفت شاخه به حرم منتهي ميشد و آن راهي که مرتضي ميآمد از سمت شرق و در مقابل ايوان طلا به حرم ميرسيد. چند نفر با لباسهاي بلند عربي در حال بازگشت از نماز جماعت ظهر و عصر بودند. از اقامه نماز چيزي نگذشته بود و هنوز خادمان حرم درها را نبسته بودند. مرتضي نعلينش را بيرون حرم از پا درآورد و به سمت درگار چوبي رفت.
+
#معرفي_کتاب
کآشوب حجم عجيبي از اتفاقات بسيار خوب را در خودش رقم زده است. افراد
گوناگون با نگاه ها و حس و حال هاي مختلف يک واقعه را تعريف کرده اند اما
وقتي وارد روايت ها مي شوي، حس مي کني هر روايت به دنيايي غير از روايت
ديگر تعلق دارد.

هما بانو
101/4/4

اين پراکندگي را جز در يک چيز، يعني پايبندي به روايت واقعي، در بقيه ي
موارد مي توان ديد؛ از سبک روايت و اينکه مثلاً راوي چندم شخص است تا مضمون
روايت ها و اينکه هر نفر به کدام بخش از اين رويدادِ واحد اما پر جزئيات
پرداخته . اصلاً وقتي کآشوب را مي خواني ناگهان يکه مي خوري که وه! در اين
حادثه ي تکراريِ دم دستي که همه هم ديده ايم، چقدر اتفاق نديده و زاويه ي
نرفته هست.
*شخصيت هاي روايت ها بسيار متنوع اند: از منبري و روضه خوان و هيأت دار و
گريه کن و خادم و خادمه ي هيأت گرفته تا عاشوراپژوه و حتي عاشوراپرهيز و
حتي تر بچه ي شش ساله ي مردِ روضه خوان.*
2 فرد دیگر
28 فرد دیگر