• وبلاگ : اقليم ِ احساس
  • يادداشت : لحظات ِ ناب ِ زندگي
  • نظرات : 2 خصوصي ، 29 عمومي
  • پارسي يار : 10 علاقه ، 4 نظر
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2      
     
    حس خوبي داشت :)
    منو برد به دوراني که خودم داشتم
    چقدر روزد تموم شد ..
    پاسخ

    اوهوم..حيف..
    کفشهايت را بمن قرض ميدهي ...؟
    ميخوام بدانم ...
    تنها گذاشتنم چه حسي دارد ...

    ****
    سلام عزيزم!! وبلاگ خوشگلي داري!
    خوشحال ميشم به وب منم سر بزني و تولد عشقمو تو وبم بهش تبريک بگي! ( پست ثابت )
    ميخوام خوشحالش کنم!
    مرسي.....
    پاسخ

    سلام..
    + ... 
    واقعا لذت بردم
    نوشته عاااالي بود
    عاااالي
    پاسخ

    ممنونم..:)
    + رهايي 
    از سوم ب نوشتي
    از روزهاي دبيرستاني
    از دوستهاي لحظات نابت...
    چقدر دلم هواي 6 سال پيش کرد...
    هواي يک مدرسه ، يک دسته دوست با لباس هم شکل... و کلي لبخند از ته دل ...براي فلفل و مها و هدي و پو...
    آه از اين دانشگا که نشايد دانشگاه! تيپ يکش.حتي...
    آه ازعطرهايي ياسي که از ميان انگشتان پو پريده و من ديگر برايش ياس نياورده ام لاي برگه هاي کتاب ادبيات...
    آه...
    پاسخ

    اين پست ، يک پست خيالي بود تنها..اما عين ِ حقيقت..همه اين روزا دلتنگن..دلتنگ گذشته ها و مدرسه و زنگ تفريح و و و ........
    معلم ديني مون مي گفت بهشت جاييه که همه ي واقعيت هاي خوب اين دنيا توش جمع شده باشه.... به نظرم مطلب تو هم مثل بهشته! سوم ب اي ها هستن! باغ انگلستان هم هست! حتي اگه سوم ب اي ها نديده باشنش... تازه منصوره و سميرا هم هستن... گرچه سوم ب اي نبودن! حتي تو هم هستي... به نظرم بايد اسم بهشت رو عوض کنيم بذاريم سوم ب.... :دي
    واي غزل... واي غزل... واي غزل...
    خيلي معرکه بود...
    خيلي معرکه بود...
    خيلي معرکه بود....
    پاسخ

    همه رو کلن با هم قاطي کردم که همه با هم جم باشيم يه جا ..:دي..اوهوم واقعن..بايد سوم ب را مي گذاشتن بهشت..تو مي رفتي بالاي صندلي سر در کلاس نصبش ميکردي..کلاس ِ بهشت .. :) ....معرکه تويي و تمام ِ سوم ِ ب اي ها پو .. :) مواظب خوبيات باش :)
    تو ما رو تا حالا نديدي غزل... درسته؟
    سر کلاس نشستمون رو سوم ب اي بودنمون رو.... نديدي ديگه؟
    يني باور کنم که نديدي؟
    ولي خعلي شبيه شده... فلفل وقتي يه کمي نگران يا ناراحت بود همين طوري به يه جا خيره ميشد و هدي هميشه گوشه ي کتاب ها خودش (و من) شعر مي نوشت و متي با اون لاک غلط گيرش گند ميزد به نيمکت ها و حرص منو در مي اورد ولي کسي کلا نگران ضحي نمي شد... نه به خاطر اينکه برامون اهميتي نداشت.. به خاطر اينکه مدلش جوري نبود که کسي نگرانش باشه! :دي ضحي هميشه اسباب خنده هامون بود... کسي فکر نمي کرد که ممکن باشه اتفاقي براش بيفته :دي
    کوثر هم هميشه يه عاشق مرموز بود... موقعي هايي که خيلي احساساتي مي شد دقيقا مي شد مثل اين صحنه ي نگاه کردنش به نرگس ها ....
    و اين عين حقيقته که هدي شعر مي خونه و من گريه ميکنم... آخرين باري که شعر خوند توي خونه ي کوثرينا بودش و لب جوب آب حياطشون نشسته بوديم و پاهامون گذاشته بوديم تو آب و هدي شعر مي خوند و من يواشکي اشک هامو پاک مي کردم... البته اون موقع ياس نداشتم و گرنه بايد به هق هق مي افتادم :)
    تو از کجا مي دونستي که کنار حياط مدرسه ي ما شلنگ داره غزل؟ که ما هر چند وقت يه دفعه مثل ديوونه هاي بازش مي کنيم و همديگه رو خيس مي کنيم؟
    تازه يه در هم داشتيم که به حياط باز مي شد و به حياط پله مي خورد و هميشه بسته بود. ضحي عادت داشت هميشه يه سطل آشغال رو پر آب کنه و از زير در بريزه رو پله هاي حياط... و کسايي که بي خبر از همه جا روي اون پله ها نشسته بودن رو خيس ِ خالي کنه و قبل ازينکه کسي دستش بهش برسه فرار کنه و بره...
    ...
    غزل اين معرکه بود...
    معرکه بود...
    معرکه بود...
    واقعا لحظات ناب زندگي ام بود... لحظات نابي که فقط شامل سوم ب اي بودنم نمي شد! شامل همه ي لحظات نابي بود که با سوم ب اي ها بودم... حتي قبل از سوم ب اي شدنمون... حتي بعد ازينکه از مدرسه اي که سوم ب و همه ي خاطره هاش توش بود اومدم بيرون و همه ي لحظات ناب و بي نظيري که اونجا داشتم... باغ انگلستان هم مال مدرسه ي جديدمون بود... فقط من و قيچي ديدمش... بقيه ي سوم ب اي ها از ديدنشون محروم شدن...

    پاسخ

    ببين پو .. من يکي از سوم ب اي ها بودم که تا حالا خودمو لو ندادم :دي..نديدم تا حالا..اما خيلي دلم ميخواس ببينمتون و بگم آخيييي دخترکانم :دي..نديدمتون .. :) ..خب ميدونسم تقريبا فلفل اونجوري ميشه..هدي هم و متي..اما ضحي را نه..من يه بار تا حالا بيشتر با ضحي حرف نزدم..نميدونم شايدم اصلن باهاش حرف نزده باشم..چرا چرا يه بار حرف زدم..نميدونم توي کجا..شايد پيامرسان..اون موقع همش ميخنديد..اما خب تنها اين اومد توي ذهنم که ضحي غايب باشه اون روز:دي...کوثر هم .. اوهوم..ميدونسم..يني تقريبا فک ميکردم همينطوري باشه..:) کاش منم بودم اون موقع..بعد هدي هي شعر ميخوند بعد هي ما گريه ميکرديم و اينا:دي..شلنگ داش اونجا هم؟ جدن؟ اينو ديگه واقعني از خودم نوشتما:دي..کم کم دارم به شخصيت واقعي ِ ضحي پي مي برم :))...اوهوم..ميدونسم که که حتي روشنگر هم باغ ِ انگلستان نداره اما مجبور شدم ديگه..:دي...چه خوب .. خودت معرکه اي ...خيلي .. :)
    سلام...غزل خانوم...جوياي احوالتون از رفيقتون هستيم..
    باتوجه به تصوير خيلي دوس داشتم...متنتو بوخونم ...: ) )...
    اما حيف ک خيلي خوابم مييييييييياد...ب شرط حيات بعدا خدمت مي رسيم....


    پاسخ

    سلام..با تشکر از شما و رفيق ِمربوطه :) .. اونم تو رو دوس داش..تو که همش خوابت مياد!:دي

    واي خداي من!!!

    دوســــــــــــــــــــش داشتم!

    چقدر خوب آدما رو شناختي دورا دور! هيع! مخصوصا اينکه پو ناغافل جيغ ميزنه:)

    هيع!

    يه عزل هم به سوم ب اضافه شد:)

    :*

    مچکرم ازت

    پاسخ

    غزل سوم ب اي :)) .. خواهشات خواهري :* :)..منم تو رو دوس داشتم :)
    غزلم....
    معرکه بود...
    الان نمازمو نخوندم...
    ميرم ميام...
    طولاني مي نظرم...:)
    پاسخ

    خودم ميدونسم که ميخواي همينو بگي :دي
    واااااااي غزلي باورت ميشه ک زبونم بند اومده....باورم نميشه ک ي ادمي مثه تو هنوز تو اين دنيا هست.....يني بي نظيري....يني از بي نظير نه..محشر....اصن فک کنم هيچ کلمه اي يافت نشه ک بخام توصيفت کنم....الان ي خنده ي گنده رو لبام نشسته و دارم فک ميکنم ک با اينک تو سوم ب نبودي اما از الان ب بعد تو واقعا ي سوم ب اي شدي..
    خوش ب حالم ک ي دوست مثه تو دارم ک وقتي خسته از مدرسه ميام و بايد ي عالمه درس بخونم...يکي مثه تو مياد اين همه شارژم ميکنه
    ....
    بابا خاهر تو تکي !!!!!
    پاسخ

    آخي..متي..چه خوب..خيلي خوشحالم الان..از اون موقعي که نوشتمش خيلي .. الهي هميشه شارژ باشي:دي..تو هم :)
    دوستت دارم اگر لطف کني يا نکني
    به دو چشم تو که چشم از تو به انعامم نيست ...


    :)
    پاسخ

    منم :)
    لحظات ناب زندگي....
    20:)
    پاسخ

    تشکرات :)
    کاربر گرامي، سلام
    در تاريخ يكشنبه 27 مرداد 92 نوشته (لحظات ِ ناب ِ زندگي) شما به فهرست نوشته هاي برگزيده در مجله پارسي نامه افزوده شده است. اميدواريم هميشه موفق باشيد.
    پاسخ

    سلام..ممنون..
     <      1   2