• وبلاگ : اقليم ِ احساس
  • يادداشت : لحظات ِ ناب ِ زندگي
  • نظرات : 2 خصوصي ، 29 عمومي
  • پارسي يار : 10 علاقه ، 4 نظر
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     

    سلاملکم ...

    ببخشيد من اينقده دير اومدم ديگه کنکوره و هزار جور بدبختي ...

    واس آأم فک نميذاره که ...

    اصلا من سوم ب اي نبودم ... ;)

    پاسخ

    سلام..ميدونم تو سوم ب اي نبودي :)..ايشالله موفق باشي..
    بايد براي بهشت يه تخته گچي هم بذاريم
    تا من با ماژيک وايت برد روش بنويسم ....
    قول بده غزل ....
    قول بده ...
    قول بده که مي گي تو بهشتمون تخته ي گچي هم باشه ...
    تا با ماژيک وايت برد روش بنويسم دوره ي بيست ...
    اوف غزل ....
    واقعني ممنون ...
    واقعني
    امشب خواباي خوب قراره ببينم
    قراره تا صب خيال بافي کنم ....
    پاسخ

    من ميام که با هم بريم بهشت تا توش يه تخته گچي بذاريم..نه نه اصلا از قبل خودم ميرم ميذارم که با وقتي با تو رفتيم يهو غافلگير بشي .. قول ميدم..قول ِ قول .. :)...چه خوب..پس کلي بخواب تا ادامه داشته باشه :)..
    آخه مي دوني؟
    من واقعني دارم از ته دلم مي خندم ....
    غزلـــــــــــ
    بيا بغلم ...
    تو محشري ....
    بيا با هم بريم بهشت ....
    يا
    يا حداقل بيا امشب خواب پست تو رو ببينينم ....
    هوم ؟
    پاسخ

    ميدوني چقد خوشالم که داري از ته دل مي خندي؟ :) .. نهايت ِ خوشي ِ دلمه..آخيي..فلفلي..باشه..من سعي ميکنم خواب پستمو ببينم..خدا يني ميشه؟يني ميشه؟
    خوشالم ...
    خوشالم ....
    خوشالم غزل ....




    پاسخ

    چه خوب..خدا رو شکر..خدا رو شـــــــــــــکــــــــــــــــــــــــــــر ...
    واي واي واي غزل .....
    بذار من برم يه چند دور بپرم بالا و پايين الان بر مي گردم ....




    پاسخ

    مواظب خودت باش ..
    غزل
    غزل غزل
    غزلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ...
    پاسخ

    فلفل من... :) :*
    الان بعد از کمي خنديدن به منصوره بهم گفت باورم نميشه ارديبهشتي باشي... ارديبهشتي که اين قدر سنگدل نميشه...
    مي دوني، من به عنوان يکي از دوتا ارديبهشتي ِ سوم ب اي... يه مقدار لوس شدم :دي
    پاسخ

    راس گفته خب..اون يکي که مي باشد؟:دي
    يه تصحيح بفرمايم در نظر زهرا بانو:
    اونا باحال نبودن غزلم،
    اونا باحال هستن ....
    :)
    پاسخ

    پوزش بابت اشتباه..بعله خب..باحال هستن و خواهند بود..تا ابد.. :)
    واي غزل...
    از ذوق اون نظر اول منصوره اين قدر خنديدم! که کلي شاد شدم مجبور شدم برم بالا و پايين بپرم!
    آخه با هدي و فلفل و منصوره رفتيم مشهد... تو راه انقدر راجع به چيزايي که در جريانشون نبود صحبت کرديمااا خودم دلم براش سوخ :دي
    الان به يه مرحله اي رسيدم که مايلم از پنجره پرت شم رو حسابداري ولي بتونم يه ذره به منصوره بخندم :دي :دي
    پاسخ

    نيگا منصوره رو انقد اذيت نکنيد خب..قرار من انتقامشو از تک تکتون بگيرمااااا..!
    خب خـــــدا رو شکر...!
    ندونستن ، يه وقتايي بهتر از دونستنشه...!
    اصلا ، بهتره که به هم ربط نداشتتته باشه...
    و بهتر تره که هيچ کدومش بهتو و حال و هوات ربطي نداشته باشه...
    تو لطف داري... وگرنه من همان خاکم که هستم...!
    آدم بايد سعي کنه مثل خوبا ، مثل ِ شما ها رفتار کنه ديگه...
    :)
    پاسخ

    خوبا يني کيا؟ من؟ نه بابا :)) اشتباه فکر ميکنيا :)

    من در اين دايره سرگردانم

    تو ز من سير شدي مي دانم

    تو مرا در پي خويشت بکشان

    من به تو مي مانم

    تو ز من روي بگردان اما

    من به عشق رخ تو بهر دلم شعر حزين مي خوانم

    خوب بود

    عالي بود

    بدون دغدغه

    لحظات ناب

    باحال توصيف کرده بودي.

    پاسخ

    چون اونا با حال بودن..تو که نديديشون :دي
    يه چيزايي تو اين دنياي مجازي ، آدم رو خيلي خوشحال مي کنه...
    مثلا همين نوشته ي تو...!

    من خيلي حرف نوشتم...!
    ولي مهم تر از همه...
    چي شده که " سکوت " شدي رفيق...؟!
    نکنه + آخرت و اون سکوت ِ بالا ي بالا ، به هم ربط دارن...؟!

    يه چيزايي ، تو اين دنياي مجازي آدم رو خيلي ناراحت مي کنه...
    مثل ِ همين ناراحتي هاي تو ، که پخش و پلاست لاي نوشته هات و گوشه کنار ِ وبلاگت...
    دوست دارم هميشه خوشحال باشي غزل...
    از ته دلت...

    پاسخ

    چه خوب..خوشحالي ِ تو و سوم ِ ب اي ها.. :) .. نميدونم ..ربطشو نميدونم ... بايد برم دنبالش..شايدم هيچوقت ندونم.. ..تا حالا گفته بودم خيلي خوبي؟ هم تو هم سوم ب اي ها .. هم .. :)
    ميدونستي من و مهـــا ، يه زماني با هم همکلاسي بوديم...؟!
    کلاس ِ دوم دبستان...
    9 سال پيش...!
    شايد اگه ميدونستم يه روزي ، قراره اينجا پيداش کنم، هيچوقت قيافش يادم نمي رفت...
    دلم تنگ شد براش... :(
    دوستش دارم... خيلي...
    مثل تو...
    مثل پلي...
    مثل هدي...
    مثل فلفل و عارفه و سميرا و سارا و کوثر و قيچي و ضحي که غايب بود و...!
    مثل ارديبهشت...!
    مثل جنون...!
    مثل ياس و نرگس ...
    ممنونتم غزل...!
    نميدونم باغ ِ انگلستان ، توي ارديبهشت ، ظرفيت داشتن ِ چند ميليارد تا ياس رو داره...!
    اما دلم ميخواد همونقدر ياس بهت بدم...!
    بابت ِ اين لحظه هاي خوش ِ خيالي ِ سوم ب اي بودن و بودن کنار بچه ها و خودت ، و حضور تو باغ ِ انگلستان ، بازم ممنونم...
    لحظه هات خدايي و پر لبخند غزلکم...
    :)

    پاسخ

    نه..خب الان پيداش کردي..برو بهش بگي..بگو که هستي..اونم هست ديگه الان.. :) چه خوب..خيلي دوس دارم اينجوري بعد از مدتها..يه دوست رو پيدا کنم..خيليييييييي :)منم تو رو دوس دارم مهربان :*..اون همه ياس و من..بايد خودمو غرق کنم تو دريا..:)..خيلي خيلي ممنون منصوره..خيلي .. :)خيلي خوشحالم بابت اين همه حس خوبي که دادم و گرفتم..:) ممنون آبجي..همچنين :)
    سلام غزل جونکم...!
    يه آسمون سپاس بابت اين خيال قشنگت ، که منم مسافرش بودم...
    ميدوني غزل !
    اعتراف مي کنم که يه وقتايي دوست دارم يه کوچولو ، سوم ب اي باشم...!
    اينو تا حالا به هيچکي نگفته بودم...!
    دوس دارم ليلا ي احتمالا مشترک سوم ب اي ها رو بشناسم و واسش له له بزنم...!
    فقط يه وقتايي ! دوس دارم يه کوچولو ، صداقت و کودکانه هاي اونا رو داشته باشم...!
    يه اعتراف ديگه...!
    تو سفر جنوبمون ، هدي که ميومد تو کوپه ي ما و با پلي ، بي خيال عالم مي شدن ، دلم ميخواست به صداي گرفته ي هدي گوش کنم...!
    دلم ميخواست اون جنون ته دلم که خاکستر شده ، شعله ور بشه...
    دلم آتيش بگيره ، جنون از تو چشام بزنه بيرون...!
    ولي... نشد ديگه...
    الانم دلم براي هدي تنگ شد...
    هدي ِ سبز دوست ِ چش رنگي...!
    " دلم برات تنگ شده ، مغ بچه...! "
    ميدوني غزل...!
    من سوم ب اي ها رو خيلي کم ميشناسم...
    ولي جنونشون رو ، خيلي خوب درک مي کنم...!
    دوستشون دارم...!
    حتي ، بعضي وقتا مثل الان ، احساس مي کنم باهاشون خيلي دوستم...!
    مثلا با فلفل...!
    احساس مي کنم ، اون شب تو پادگان دژ ، منم باهاشون چيپس و ماست خوردم و خنديدم...!
    فرق من و اونا ، شايد اين باشه که من درون گرام و اونا ، خيلي بيرون گرا...!!!
    غزل...!
    خيالاتم رو قلقلک دادي...!!!
    اعترافاتمم شکوفاندي...!
    حالا بايد برم از پلي هي تيکه بخورم...!
    ميخواد همش بياد بهم بگه دلت بسوزه...! من با فلفل و هدي و عارفه و سميرا و متي و کوثر و مها ، زندگي کردم...!
    منم دلم واقعا بسوزه ، ولي حفظ ظاهر کنم...
    چن روز بعدشم احتمالا اينقد از پلي تيکه خوردم ، که مجبور مي شم از پنجره ي تنگ کلاسمون پرتش کنم رو سقف حسابداري...!
    بعدشم احتمالا قيچي مياد ازم انتقام ميگيره...!
    اول موهام رو دونه دونه مي کنه ، بعدم تبعيدم مي کنه به باغ انگلستان ، که بر عکس ارديبهشت ها ، تابستوناش خيلي زشت و کريه و بي ريخته...!
    بعد من اونجا دق مي کنم ... :(
    غزل...
    اگه اينطوري شد ، تو انتقامم رو از قيچي بگير...!

    پاسخ

    سلام منصوره ي دوست داشتني :) ... يه روزي ميرسه که يه جايي من و دو هم شديم جزء سوم ب اي ها..به کسي نگيا:دي.. آخي.. چه خاطرات قشنگي..خب حداقل تو باهاشون اينجوري بودي ديگه..:) .. حواسم هست..من تا آخرين قطره پاي خونت مي ايستم:)).. د ِ..خدا نکنه :)


    سلامممممم خيلي زيبا نوشتين. پرواز در آسمان خيال...

    چقدررررررررررررررررررررررررررررر قشنگ ميشه و پر از صفا، اگه دست اين خيالو بکيريم ببريمش در آسمون خداااااااااااااا فقط و فقط و فقط...

    خدا هيچچچ وقت اين احساس لطيفو ازتون نگيره، و اي کاش عطر و بوي يار بگيره هر روز و هر ساعت و هر لحظه... ياعلي

    پاسخ

    خيلي ممنون :) .. تشکر .. :) ... علي يارتون..
       1   2      >