بايد بروم ...
بايد بروم سرم را بگذارم روي مزار ِ همان کسي که ...
همان ... کسي ... که . . . ..............
و
آنقدر از ته ِ ته ِ ته ِ دلم فرياد بزنم اين دلتنگي را
تا صدايم تمام ِ دنيا را پر کند
دلم تنگ است
بايد بروم کم کم ...
من هي جلوي ِ آينه روسري اَم را درست کنم و تو خرابش کني....اين حرکت خراب کردن روسري خيلي برا من آشناس کلي خاطره دارم ازش:)....خيلي نوستالژي داشت....خيلي دلتنگ شدم......با اين حال لذت بردم...