فاتولز - جدیدترین ابزار رایگان وبمستر
سین ِ سبحان الله ... - اقلیم ِ احساس
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

دارم مثل ِ همیشه کتابش را ورق می زنم ...

حواسم به خودش نیست ...

انگار دارد نماز می خواند ..

و مَ.ن فقط ...

سین ِ سُبحان َ رَبی العَلی و بحَمده هایش را می شنوم ...

نگاهش می کنم ...

حواسم به خودش نیست ...

سلامش را که می دهد ..

دستش را می برد تا تسبیح را بردارد ...

دارم حالت ِ دستش را نگاه می کنم ...

کمی مکث می کند ...

اما برش می دارد ...

حواسم به خودش نیست ...

حواسم را جمع ِ سین ِ سُبحان الله هایش کرده ام

و

کتابی که در دستانم ورق می خورد ...

.

.

سرش را بر می گرداند به سمت ِ مَ.ن ...

و مَ.ن از ترس کتابش را مچاله می کنم ...

عصبانیت را می شود در تک تک ِ جزئیات ِ صورتش دید ...

نگاهش ...

فشار ِ دندان هایش ...

پیشانی ِ پر از چروکش ز اخم ...

خیره می شود به مَ.ن ...

و مَ.ن باز سرم را بر می گردانم

به روی کتابی که مچاله شده در دستانم ...

.

.

.

حالا  آرام ِ آرام ...دارد برای مَ.ن اَمَّن یُجیب می خواند ...

از ته ِ ته ِ ته ِ دلش ...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پ.ن: آخر ، خیال ِ تو مرا از پا در می آورد این خط (ـــ) این نشان (+)












+ 8:23 صبح نویسنده غزل ِ صداقت | نظر
دریافت کد گوشه نما