فاتولز - جدیدترین ابزار رایگان وبمستر
عنوان ندارد - اقلیم ِ احساس
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عنوان ندارد

یکشنبه 97/11/14

 

 

 

 نمی دانم کی از خانه بیرون آمده ام که نفهمیده ام کلیدم را جا گذاشته ام. سرگردان نشستم لب ِجدول ِ گوشه ی خیابان. نگران نیستم. گفته بودم دلتنگم؟ صدای زنگ گوشی ... حوصله ی جواب دادن ندارم. دلتنگم. گلویم پر از بغض شده. اگر جواب بدهم و آن وقت بپرسد چرا؟ نمی دانم چه بگویم. بگویم به تو فکر می کنم؟ به تو؟ به تویی که روحت هم از این فکر کردن ها خبر ندارد؟ گوشی ام زنگ می خورد. شاید کسی هم مثل من آن طرف خط دلتنگ باشد. نمی دانم. حوصله ی جواب دادن ندارم. اما مگر صدای این لعنتی می گذارد چند دقیقه ای خیالم راحت باشد؟ هی می خواند. هی می خواند ...

آن موقع که تو را یهو دیدم دوست داشتم دستانت را بگیرم. از دلتنگی نبود ها. شاید از یک جور ترس. از این که نکند بمیرم و ... نمی دانم. فقط می دانم از یک جور ترس بود. دوست داشتم توی دستانت حل شوم. توی نگاهت. اما من تنها می توانستم زل بزنم توی چشمانت و خوب نگاهت کنم.

تنها توانستم نگاهت کنم. دستانت را ... نگاهت را. چشمانت را. چشمانت ...

نفهمیده ام چند ساعت گذشته که من هنوز اینجا توی خیابان نشسته ام و به تو فکر می کنم. هوا تاریک شده. کسی شبیه تو از جلوی نگاهم رد می شود. شاید خودت باشی. هنوز کسی می خواند. هی می خواند... هی می خواند ...

 

 



+ 8:5 عصر نویسنده غزل ِ صداقت | نظر
دریافت کد گوشه نما