پيام
+
هر بار خواستم تحويلش نگيرم که به من وابسته نشود و من هم به او ... نشد که نشد ... اين معرفت را دارد که بيايد، آن هم سر زده! مي آيد مي نشيند کنار من ... يواشکي...مثلا مي خواهد غافلگيرم کند . مي آيد مي نشيند کنار من و من مي روم برايش چاي مي ريزم.
هما بانو
03/10/11
غزل صداقت
با دوتا استکان چاي بر مي گردم و مي نشينم کنار او. هي تعارف مي کنم و هي او نمي خورد. هي او نمي خورد و من مي خندم به اين شيطنت هايش. برايم کتاب مي خواند. برايم قصه مي گويد. مي خنداندم و من ميان ِ اين خنده ها خيلي يهويي مي زنم زير گريه.
غزل صداقت
قبل تر ها خجالت مي کشم براي او درد و دل کنم... اما از يک زماني به بعد شد سنگ ِ صبورم. شد مرهم. شد همدم ِ تنهايي هايم....از همان زمان به بعد بود که هي برايش مي گفتم و مي گفتم و مي گويم. بدون ِ هيچ حرفي تنها گوش مي دهد.
غزل صداقت
اصلا گاهي که خيلي دلتنگ باشم آنقدر مهرباني مي کند تا همه چيز يادم برود ... دستم را مي گيرد مي برد سينما. توي اين خيابان ها ... زير ِ باران ... هر جا که خودم هم فکرش را نکرده باشم.
غزل صداقت
يک جاهايي با يک حرفهايي که زندگي برايم شيرين شود حتا به اندازه ي يک حبه قند. آنقدر مهربان است آنقدر مهربان است.گاهي خيلي يهويي... خيلي بي مناسبت چشمانم را مي بندد و يک کتاب مي گذارد کف ِ دستانم ... آنقدر مهربان است که کم کم دارم شک مي کنم به اين همه مهرباني اش ...
غزل صداقت
*خودم را مي گويم!*
غزل صداقت
.
غزل صداقت
خودشيفته که الان اون وره آبه! واقعيت رو گفتم:دي
«امير معظم»
خودم را مي گويم!.. چه خوب..
غزل صداقت
از يه لحاظ هايي بله..خيلي خوب..اما از يه لحاظ هاي ديگري اصلن خوب نيست ...
غزل صداقت
زمان دقيقشو فميدم به تو هم ميگم/ئه؟ عب نداره..دل خوشيم به همين چيزا..حتا همين پاشيده شدن فيد و ازين حرفا..توصيف خودم بود ديگه..طوري ني..مهربونه اصن کاريت نداره!:دي
«امير معظم»
از اين لحاظ که آدم به درياي درون خودش واقف ميشه.. خوبه.. ولي از اونجايي که تنهايي ها همه ي زندگيتو پُر ميکنند.. بده.. خيلي هم بده..
غزل صداقت
مثل يه فنجون قهوه ي تلخ ...
غزل صداقت
منم گفتم که عب نداره :) .... دل منم تنگ شده ..مخصوصن اونموقعايي که از برفو موسيو و و و و اونا حرف ميزديم :) هرچند ديگه اصلن اعتباري نيس که يکيشون اينجا عضو باشه..توي پارسي يار! : دي
نگهبان♫♥
:D
پيام رهايي
از خود گفتن هم بد نيست گاهي... با بک دنيا نيم گاه و آهي...!
شهريار کوچه ها
:)
غزل صداقت
عجبتون بي بلا جناب ارشاد / سايه..خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو..: دي ... واسع چي آبروت بره..حقيقت تلخه..من خودم باش صبت ميکنم! :دي/ جناب پيام رهايي..اما اين جور گفتنا..فقط تلخه انگار....
غزل صداقت
واسه چي آخه؟ من که کاري نکردم..حالا تو بگي يه چيزي: دي
.:. ميثاقي نــو .:.
:دي
غزل صداقت
:)
پيام رهايي
تلخ هم باشه آخرش خنده داره و دل را خالي ميکنه...ميشه* تلخند*...!
غزل صداقت
سايه! من؟ من که خبر بودم..تهمت نزنا! : دي/ همين تلخندا..خوب نيستن...براي دل آدم خوب نيستن...
پيام رهايي
درسته بله تلخندا، تلخَند...!
غزل صداقت
:( ..
غزل صداقت
: دي
*نگين خانوم*
خلو چلا من دلم يه قرار ميخواد باهمه ي اون حرفاي هميشگي ..بدون هيچ سر ِ خري :دي من دلم واسه کافه ي هميشگيمون تنگ شده..واسه شيرموزا :(..واسه صب تا شب تو حرم بودنا..واسه خنده هاي شيطاني :دي واسه پريدن جلوي ماشينا :دي دلم واسه شما ديوونه هاهم تنگ شده :دي (اخر ابزار علاقه ام من )
غزل صداقت
:( :( :'( ..سر خر؟ : دي : دي ... هويچ بستني... =)... ميگما الان ملت فک ميکنن ما جميعن خل وعضيما:دي .. آخي يادش بخير ... چه روزايي بودا... چارتا خل وعض..زير بارون... همون کافه اون ته ِ ته! ... سفارشات ... نخودچي خوردنا... عکس خوراکيا... چه روزايي بود :(
*نگين خانوم*
خب خل بوديم ديگه زير بارون دشتيم يخ ميزديم بستني ميخورديم :دي نخودچي کي خورديم؟:)...تکون ميخورديم عکس ميگرفتيم :دي آخي..والاالان 2دقيقه دير برسي خونه عالم وادم زنگ ميزنن کجايي :) نميشه ديگه پيچوند :)
غزل صداقت
البته عاقل هم داشتيم که خيلي مواظب خودش بود شيرکاکائوي داغ ميخورد! : دي .. نخودچي ديگه..همون نخودچي ها =) ... اوهوم.. ديگه همچي عوض شده ... :)
*نگين خانوم*
خب حالا اگه من نميرفتم که ..:دي استغفرالله..:)اون که بله جونشو خيلي دوست داشت :)..دقيقا کدوم نخودچي ها :)....هي الانشم ميپيچونيم يه روز :)
(ابوالفضل)
dtfdydydydkgd rfyg y4y eyeyyyyyyyyyy eyyswey usefs y7ye43 y43r
*ري را
!
پيام رهايي
دو استکان چايي تصوير فوق العاده است...! خوش رنگ و لبريز در يک هواي ابري و سايه روشنهاي يک هواي مطبوع...! بح بح:)
غزل صداقت
بله..
سعيد عبدلي
@};-