پيام
+
#معرفي_کتاب
*روي ِ ماه ِ خداوند را ببوس*
اين کتاب اولين بار توسط نشر مرکز درسال 1379 به چاپ رسيد. تاکنون بيش از سي بار تجديد چاپ شده و برگزيده ي جايزه ي جشنواره ي قلم زرين در سال هاي 1379 و 1380 مي باشد. همچنين به زبان هاي ترکي، عربي و روسي ترجمه شده و فيلم "بوسيدن روي ماه" به کارگرداني "اسعديان" تحت تاثير اين کتاب ساخته شده است.
زنان ايران
91/7/18

غزل صداقت
مصطفي مستور متولد 1343خوزستاني الاصل، ساکن اهواز، فارغالتحصيل رشته مهندسي عمران از دانشگاه شهيد چمران اهواز و کارشناسي ارشد رشته ادبيات فارسي است.
او در يك خانواده پر جمعيت و در يك محله فقير نشين بهدنيا آمده است.تا سن بيست سالگي بيشتر به مطالعه فلسفه و ادبيات عرب ميپرداخته است.
مستور، نوشتن را از پانزده سالگي شروع كرده است. ده سال طول كشيد تا اولين داستاناش(دو چشمخانه خيس)در مجله كيان چاپ شد
غزل صداقت
از جمله علاقهمنديهاي مستور ميتوان به داستانهاي كوتاه نويسندگان آمريكايي (نويسندگاني مثل جان چيور، جان آپدايك، آيزاك باشويس سينگر و جي.دي سلينجر كه آثارشان عمدتا در «نيويوركر» منتشر ميشد) اشاره كرد. از ميان اين نويسندهها، البته ريموند كارور و سلينجر براي او جايگاه ويژهتري دارند
غزل صداقت
مستور تاكنون دو مجموعه از داستانهاي كارور («پاكتها» و «فاصله») را ترجمه كرده و در مصاحبهاي هم در پاسخ به سؤال «دوست داشتيد جاي چه داستاننويسي ميبوديد؟» گفته: «دوست داشتم جاي سلينجر بودم و «زويي» را مينوشتم».
مستور مدتي هم با سينما سر و كله زده و حتي چند فيلم كوتاه هشت ميليمتري ساخته. او از ميان فيلمسازها، كيشلوفسكي را عميقا ميستايد.
غزل صداقت
.مستور در سال 82 داور جشنواره اصفهان بود ودر همان سال در جشنواره «روزهاي ادبيات انطاکيه» که در ترکيه در ارديبهشت 84 برگزار شده بود، شرکت داشت. او در زمينه شعر نيز دستي دارد.
او نويسنده را کسي ميداند که در جهان داستاني خودش زندگي ميکند و تجربياتش را منعکس ميکند و تا وقتي که به خودش پايبند است، تجربياتش هم اصالت دارد. اما به محض اينکه از خودش فاصله ميگيرد، کارش خراب ميشود.
غزل صداقت
مستور هماکنون کارمند شرکت نفت است.
غزل صداقت
خلاصه:يونس- شخصيت اصلي- دانشجوي دکتري فلسفه است. او مي خواهد رساله اش را که درباره «تحليل جامعه شناسي عوامل خودکشي دکتر محسن پارسا» است، به پايان برساند تا هم شرط پدر نامزدش- سايه- را، که براي ازدواج آنها گذاشته است، به انجام برساند و هم به آخرين مرحله درسش پايان دهد. سايه، دانشجوي کارشناسي ارشد الهيات است و اعتقاد و باوري محکم دارد. يونس نه سال پيش ديدگاه مذهبي ديگري داشت و علت انتخاب رشته فلسفه
غزل صداقت
او فقط به دليل دفاع فلسفي از حريم دين بوده است. همچنين انتخاب يونس براي نامزدي از جانب سايه مبتني بر همين امر بوده است. اما حالاديدگاه مذهبي يونس عوض شده است. چنانکه خودش مي گويد: من امروزم با من ديروزم، فرق کرده. مهرداد دوست يونس بعد از 9 سال از آمريکا مي آيد. او در آمريکا با پن فرندش ازدواج کرده است و داراي دختري چهار ساله مي باشد. جوليا همسرش دو سال پيش سرطان گرفته و حالامراحل بد بيماري را
غزل صداقت
مي گذراند و پزشکان گفته اند که اميدي به زندگي او نيست.
براي يونس گاهي اين سؤال به وجود آمده بود که: (آيا خدايي هست؟) ولي خيلي خودرا……….
غزل صداقت
کاش يک تکه سنگ بودم. يک تکه چوب. مشتي خاک. کاش يک سپور بودم. يک نانوا. يک خياط. دستفروش. دوره گرد. پزشک. وزير. يک واکسي کنارِ خيابان. کاش کسي بودم که تو را نمي شناخت. کاش دلم از سنگ بود. کاش اصلا دل نداشتم. کاش اصلا نبودم. کاش نبودي. کاش مي شد همه چيز را با تخته پاک کن پاک کرد. آخ مهتاب! کاش يکي از آجرهاي خانه ات بودم. يا يک مشت خاک باغچه ات. کاش دستگيره اتاقت بودم تا روزي هزار بار مرا لمس کني.
غزل صداقت
کاش چادرت بودم. نه، کاش دستهايت بودم. کاش چشمهايت بودم. کاش دلت بودم. نه، کاش ريه هايت بودم تا نفس هايت را در من فرو ببري و از من بيرون بياوري. کاش من تو بودم. کاش تومن بودي. کاش ما يکي بوديم. يک نفر دوتايي!
.:راشد خدايي:.
پرشين
ساقي رضوان
بقيه ش هم اشانتيونه كتابه ؟
غزل صداقت
اصلاح شد:) / آره ساقي :))
اقاشير حفاظ
کتاب جالبي هست
غزل صداقت
بله :)
!@سروش@!
چه عجب نامي از آقاي مستور در پيام رسان ديديم....بسيار بسيار کتاب قشنگيه!!!!!!!!!!!
غزل صداقت
يني نديده بودين؟ چطور؟
غزل صداقت
.
توحيدي
ممنون غزل عزيزم لذت برديم از معرفيت
غزل صداقت
قابلي نداش:دي
سيده هانا صداقت
اين کتاب فوق العاده ست بارها خوندمش:) در ضمن تو بازار هم کميابه:دي
سيده هانا صداقت
براي پيدا کردن اين کتاب چه رنج هايي کشيده ام که مپرس !
غزل صداقت
نه اصنم:دي
تبسم بهار ♥
قلمش محشره
سيده هانا صداقت
چي اصنم ؟:دي
غزل صداقت
کمياب ِ .. چرا شايعه درست ميکني؟:دي/تبسم:اوهوم
سيده هانا صداقت
به جون خودم ... خاله ما يه واحد داشت نقد بود نقد اين کتابه رو يکي براش نوشت :دي ايکون دانشجو فعال داد به استاد بعد دنبال کتابه مي گشت که بخونه يه وقت يه سوال ازش کردن نمونه توش ... طبق معمول وظيفه افتاد رو دوش ما تمام خيابونا رو گشتيم آخر يه صاحب مغازه اي اين کتابه رو بهمون داد اونم مال دوستش بود دوستش سربازي بود:ديييييييي // بعدم اين تبليغه شايعه نيس که چيزاي کمياب ارزشمندن
غزل صداقت
هانا خودت ي بار اولش رو بخون فميدي چي گفتي؟:دي .. آره ميدونم منم سفارش دادم به بچه هاي بالا واسم آوردن از ي جايي
غزل صداقت
تسنيم کنترل کن احساستو کمي:دي
سيده هانا صداقت
غزل ... خيلي هم خوب گفتم:)))
غزل صداقت
هانا جدي بخون متوجه نميشي خودتم:دي/جناب ِ طرح واژه: ما نيز