
اين طرف مشتي صدف آنجا کمي گل ريخته
موج، ماهيهاي عاشق را به ساحل ريخته
بعد از اين در جام من تصوير ابر تيره ايست
بعد از اين در جام دريا ماه کامل ريخته
مرگ حق دارد که از من روي برگردانده است
زندگي در کام من زهر هلاهل ريخته
هر چه دام افکندم، آهوها گريزانتر شدند
حال صدها دام ديگر در مقابل ريخته
هيچ راهي جز به دام افتادن صياد نيست
هر کجا پا ميگذارم دامني دل ريخته
زاهدي با کوزهاي خالي ز دريا بازگشت
گفت خون عاشقان منزل به منزل ريخته!
فاضل نظري
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام گفتني ها رو گفتيد خانمي بسيار دلي ...دسته شما ومهديه جان درد نکند عالي بود ...عاقبت بخير باشيد تاهميشه وسربلند ...