تو نيستي ديگر
جاي تو خالي .... !
بد جور هم ...
خداهدايتت کنه تورو که انقده بلا سرمردم مياري!
جايش را لو نداديم تا مبادا عاشقي هوس کند
دست ِ دلش را بگيرد!
و رد شود از آن طرفها ...
باران هست...پاييز هست...من هستم....ولي تو نيستي...
سلام غزل جان عالي....
سلام
من حالا دلم به حال خودم که هيچ....به حال اين کوچه باغ...به حال اين برگ هاي زرد و حالا ديگر خيس...مي سوزد.....تو که مي داني دلم که بسوزد چقدر دودش غليظ است...فکري به حال اين دود اگر نکني چشم هايت را مي سوزاند........مي فهمي؟........