سلام غزل عزيز
آخي هيچ وقت نوشته هات تکراري نميشه...
بروزم
سلام
ممنون قدم رنجه فرمودين
20ٌٍ
حرف نداشت
يا علي
اي سپهر کج مدار کج منش
ابن ملجم را بگو زحمت مکش
من ز شمشيرت ندارم واهمه
چون دلم تنگ است بهر فاطمه
سيلي آن روز که زهرا خورده بود
در همان ساعت ،علي هم مرده بود
دلم يک سجاده مي خواهد...از جنس دست هاي تو...از جنس لبخند هاي تو.....دلم يک محراب مي خواهد از جنس ابرويت....و يک اجابت شيرين از جنس لبخند مهربانت....دلم يک نماز مي خواهد درست مقابل تو...
هه هه...
غزل توام بيداري؟
راستي تا چند دقيقه پيش قم تشريف داشتم... گرم بود همچين خوب!
يادت باشه دونه هاي تسبيحو که آروم آروم لاي انگشتات تابشون ميدادي يکيشونم به اسم من تاب بدي!
خدا دوست داره! بلکه حرف محبوبشو گوش کرد :)