سلام...
ايول....
خيلي زيبا گفتي....
ياد خودم افتادم..قرار بود برم غربت کار کنم....
بابام يواشکي اشک ميريخت....
منم قيدشو زدم...قيد دور بودن از لحظه هاي باهم بودن رو....
پدر و مادر را عشق است........