هميشه که مي خواهم بنويسم ....
پستي .... متني ..... دل نوشته اي .....
ساعت ها با خودم کلنجار مي روم .....
به خودم مي گويم اين دفعه ديگر نه ....
اين دفعه ديگر تو نداريم .....
مخطب دوم شخص رفت
ديگر نيست ....
ولش کن ....
رهايش کن ......
چپ چپ به دکمه ي ت نگاه مي کنم ...... ولي نمي شود که ....
نمي شود اين قلب لعنتي
اين فکر لعنتي
اين اشک ها
يک لحظه هوايي نباشند
نمي شود .....
اين قلم صراط مستقيم که نمي شناسد
هي مي زند در جاده خاکي .....
مي گردد دنبال هر چه مخاطب دوم شخص است .....
آخرش بايد يا با اشک ....
يا با آه
تمام کنم
و با خودم بگويم
اين دفعه هم
همان شد که مي شد .....
هر دفعه ....
همين است ................
کلنجار
و در آخر شکست .....
سهمگين است اين مخاطب بي وفا ......
سهمگين است غزل ......
از کلنجار اولش معلوم بود .....
که آخرش تسليم است و ...