• وبلاگ : اقليم ِ احساس
  • يادداشت : يک حس ِ فوق العاده . . .
  • نظرات : 2 خصوصي ، 20 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    مي خندند از ته دل.. . . .
    :)
    پاسخ

    :)
    عجــــــــب!!
    پس من چرا اين بازيه رو بلد نبودم هوم؟ :(
    خو منم دلم مرض ريختن ميخوااااد :ديييي
    پاسخ

    عب نداره خب يه بار امتحان کن انقد کيف ميده :ديييي..يادت باشه ديدمت انار بيارم يا خودت بياري همون اولش چشاي همو دربياريم :)))))))))..نه حالا من که آجيتم يه بار روي يکي ديگه آزمايش کن که زياد ازش خوشت نمياد همچين دلت خنک ميشه باور کن:ديييي.بعدشم کي گفته بازي کردن مرض ريختنه؟همش ميگن خودتونو سرگرم کنين تا افسردگي نگيرين اونوقت شد مرض ريختن؟ به قول ساقي چ جلافتا!:ديييييييي


    ســـــــلام..... اي دل غافل ... همون اول بايد ازتون فوت و فن بازيش رو ميپرسيدم ..حالا با اين پيراهن سفيد ملکوک چيکار کنم؟.....دييييي.... اين لک انار هم مگه مــــيــــــــره.....:)))))) يه پيرهن همرنگ دارم ..ميرم فعلا اونو ميپوشم عيال نبينه بعدش خدابزرگه........دييي

    پاسخ

    سلام...خب من يادم نبود شما هم که نپرسيدين..بايد ازهمون پيش بندايي بپوشين که باهاش ظرف ميشورين :دييييييي..با سفيد تاژ مطمئن باشين ميره شايد هم پاک ناز:)))امتحان کنين حالا.. :دييييي
    نچ نچ نچ
    كار بديه انار بازي
    چش طرف ميسوزه خو! آززززززززززار داري؟؟؟؟؟؟؟؟
    پاسخ

    خو چشش وقتي ميسوزه باحاله ديگه:دي.......مطمئن باش اونم همين کاروميکنه در جواب سوختن چشش..خو منم چِشَم ميسوزه :دي...آزار رو که داريم از همه نوعش :))))
    سر و کله زدن با بچه ها خودش يه حس فوق العاده است ... نيست ؟؟؟
    پاسخ

    هست ولي اعصاب ميخواد که من يکي ندارم:دي

    آره واقعا منم به دنياشون حسودي مي کنم خيلي ...

    جالب اينه که مام وقتي قاطي بازي هاشون مي شيم از دنيامون خيلي فاصله ميگيريم ...

    جديدا با بچه ها خيلي گرم مي گيرم دوست دارم دنياشون رو ...

    عکستم خيلي خوشگله ...

    پاسخ

    من نيز . . .اوهوم......ممنون . . . :)


    گاهي اونقــــــــــدر دلم هوايت را مي کند که يادم مي رود هوايي شدن براي تو،عاقبتي جز دلتنگي ندارد...

    مثل تمام روياهاي شيرين...

    قصه هاي قشنگ...

    شادي هاي بي دغدغه...

    روزهاي کودکي گذشتـــــــــــ...

    پاسخ

    اوهوم..کاش نميگذشت....:(


    سلام غزل جون...خيلي قشنگ بود...

    يادش بخير انار بازي:)))...البته من هنوزم اين بازي رو ميکنم:دي...يه بار نزديک بود خواهرمو کور کنم:)))

    پاسخ

    سلام..ممنون...آره واقعا..يادش بخير:(.....:دي..نه دراين حد خشانت!:)))))))
    نه بابا تيکه کجا بود. من اينطوري مينويسم هميشه.
    واقعا قشنگ بود.
    برامن فوق العاده بود.
    اين دفعه علامت تعجب هم نذاشتم:)
    پاسخ

    ميدونم..شوخي کردم:دي...بازم ممنون از حضورت..:)

    سلام

    منم دلم مي خواد. بي حسي ندارن يه حس فوق العاده دارند.

    موفق باشي

    خدانگهدار

    پاسخ

    سلام..منظورمنم همين تناقض بود..:)در عين بي حسي يه حس فوق العاده دارن...ممنون....همچنين..ياعلي
    انار ميارم...بريم حرم انار بازي...موافقي:)
    پاسخ

    موافق که هسم:دي..ولي اونجا.....کثيف ميشه ها :))
    سلام...
    غزلم منم ميخوام...من اون حس فوق العاده رو ميخوام:(
    پاسخ

    سلام..ايشالا خيلي زود نصيبت بشه..حس رو ميگم..
    زيباست هم نوشتتون هم حس کودکانه اي که شرح دادين
    پاسخ

    ممنون از لطفتون..:)


    آخـــــــــــــــي دلم خواست..

    چقد اداي مامانارو درمياورديم..... اناربازي نکردم ولي تا دلت بخواد خاله خاله:)))

    پاسخ

    اوهوم...خعلي هم اداشونو در مياورديم...يادش بخير...حالا يه بار انار بازي کن انقد کيف ميده:دي
    سلام...
    چ نوستالوژي زيبائي...
    قلمت استوار خوارهري:*
    پاسخ

    سلام..اوهوم..البته زيبا رو که نميدونم ولي نوستالوژيه زيباييه:دي..يني دوسش دارم :)))...ممنون...:*
       1   2      >