• وبلاگ : اقليم ِ احساس
  • يادداشت : دلى که پيش تو ره يافت باز پس نرود
  • نظرات : 1 خصوصي ، 13 عمومي
  • پارسي يار : 17 علاقه ، 1 نظر
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    بسيار دلنشين بود.
    پاسخ

    متشكرم..
    سلام هميشه نوشته هاتون آرامش بخشه
    دلم رو آروم ميکنه
    نميدونم چرا اين نوشته ها برايم آشناست
    شايد از دل خودم بيرون امده :(
    شايد من هم همين حس رو داشته باشم
    همين قدر عاشق
    ولي .....
    پاسخ

    سلام..چه خوب..كه نوشته هاي من باعث ميشه دل كسي آروم بشه ...ولي..؟..
    سلام
    با خانم جاويد موافقم...من هم قضاوتم اين بود که حس پدرانه دارند
    بسيار خوب توصيف ميکنيد اما نميشه تشخيص داد نقش دوم داستان چقدر ازين احساس رو عميقآ درک ميکنه و خودش تو چه فضايي قرار داره
    ببخشيد حالت نقد داشت...و من ميدونم اين نوشته هاي عاشقانه رو نبايد نقد کنم
    پاسخ

    سلام..حس ِ پدرانه يني همون توصيفاتش..يني از عمد طوري توصيف شده اين شخصيت كه بزرگيش نشون داده بشه..منظورم از اين كه گفتم پدرانه نيس..يني نميتونه يه آدم خيلي بزرگ باشه از لحاظ سني..ممنونم..چون بعضي وقتا آدم دوس داره بعضي حسايي رو كه متوجه شده..حس كرده..شنيده يا ديده..واسه خود ِ خود ِ خودش باشن..هر چند خودخواهيه..نقد خوبه..جون ميده به نوشته هاي بعد..حتا نقد به نوشته هاي عاشقانه..
    + لينک زن 
    سلام
    اين پست وبلاگ شما در "لينک زن"
    http://linkzan.ir/archives/25008
    با مهر
    لينک زن
    پاسخ

    سلام..لطف كرديد..:(
    کاربر گرامي، سلام
    در تاريخ يكشنبه 93 خرداد 25 نوشته شما با عنوان دلى که پيش تو ره يافت باز پس نرود برگزيده شده و در جايگاه پيوندها در مجله پارسي نامه قرار گرفته است. دبير تحريريه ي اين انتخاب رهگذرم، دل نبند.... و دبير سرويس آن پروانگي بوده است. اميدواريم هميشه موفق باشيد.
    پاسخ

    سلام..ممنون:)
    چه متن روان و آرومي...
    دلم مي خاست ادامه داشته باشه...

    پاسخ

    ممنونم..ادامه نداش دگه:دي
    غزلي اين دفعه خوب متنتون رو متوجه شدم :) حيف شمعدوني نيست که چادر ميندازي روش دي:
    من شمعداني مي خوااااااااااااااااام :)
    پاسخ

    يني قبلن متوجه نشده بودين؟..:)..ميگما آدرس چند تا گل فروشي خوب دارم..بدم؟:دي
    اکسيژن قورت دادي ... بسيار اکسيژن قورت ميدهم ... شخص دوم داستانتون حس پدرانه درش بودددددددددد !!!
    حرف بزن ... حتما حرف بزن ...
    پاسخ

    پدرانه..بزرگ بود و مهربون..اما پدرانه نه:)..
    + من 
    سلام.
    احساس مي کنم نوشته هاتون دارن به تکرار مي رسن.همشون يه مفهوم واحد دارن. اين مسأله در دراز مدت ملال آور مي شه.کاش فضاهاي ديگه رو هم تجربه کنيد چون انصافا قلم توانايي داريد. سپاسگذارم.
    پاسخ

    سلام..بله درست ميگين..يني خودم خيلي وقته به اين نتيجه رسيدم..اما وقتي شخصيت يكي باشه و اتفاقات يكي..تكرار به وجود مياد..:)..متشكرم..لطف داريد..
    خوندم اما با چشم هايي که به زور قادر به خوندنن...
    امان از چشم هايش... بيچاره چشم هايم...
    پاسخ

    ميفهمم چرا..
    آره حرف بزن :)
    سلام غزل خانوم
    توجه کن *غزل:)*
    پاسخ

    سلام..بله متوجهم:دي
    سلام غزل خانم ِ گل
    حال ِ شما ؟!

    پاسخ

    سلام..متشكرم..:)