وبلاگ :
اقليم ِ احساس
يادداشت :
مرا هزار اميد است و هر هزار تويي ...
نظرات :
0
خصوصي ،
6
عمومي
پارسي يار
: 10 علاقه ، 1 نظر
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
رهگذر
آرامش داشت...
پاسخ
چ خوب..:)
+
مريمــــ جاويد
هنوز هم نميدانم رنگ چشمانت چه رنگيست!!!
پاسخ
واقعن:)
+
تبسم
خيرباشه
پاسخ
ان شاء الله..
+
اميد...
ببين يه چيزي هست ..يه قانونه که ميگه ماده نه از بين مي رود نه بوجود مي آيد بلکه از حالتي به حالت ديگر تبديل ميشود...خيلي چيزها ميشه ازش برداشت کرد..يکيش همين :اينکه گلويتان خشک ميشه و صورتتون خيس از اشک..يعني همه ي آبي که نياز بود براي تر کردن حلق مورد استفاده قرار بگيره از راه چشمها به صورت سرازير شده ..
و ديگه اينکه وقتي خوب به اين قانون فکر ميکنم ميبينم که ما هيچوقت از بين نمي ريم...و هميشه سلولهاي ما در دنيا وجود دارند ..اين يعني اينکه خدا دوباره با تبديل کردن اونا به حالت قبل ما رو زنده ميکنه...اين اتفاق خيلي خوبيه که آرامش عجيبي به آدم ميده....هيچ چيز به اندازه ي نابود شدن وحشتناک نيست
پاسخ
يني ميشه که همون سلولاي قبلي باشن؟... واسه اين که من همين سلولاي سرکش رو دوس دارم نه سلولاي تازه يا سلولاي کسي ديگرو مثلن..اگر قراره آرامشي هم داشته باشم..به خاطر همينه که سلولاي خودم باشند فقد..در اين حد يني!..قانون پايستگي انرژي و مرگ..چه تفاهمي با هم دارن..چه جالب..
+
ســين.ميــــم
حس خيلي خيلي خيلي بدي ست. اين نديدن، اين سکون...
پاسخ
خيلي..
+
آيينه
قشنگ نوشتي..:(
پاسخ
:)