• وبلاگ : اقليم ِ احساس
  • يادداشت : گفتم غم ِ تو دارم ...
  • نظرات : 0 خصوصي ، 27 عمومي
  • پارسي يار : 9 علاقه ، 6 نظر

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2      
     
    نههههههههههههه
    سکوت ممنووووووووووووووووووع
    پاسخ

    :(..
    نميدونم چرا انتظارشو داشتم :)... داشت ديگه داشت!!:) همون اولاش.
    شايدم...
    حالا اينائي که ميشناسنت چه فرقي با اونايي که نميشناسنت دارن؟آهان... شايد منظورت آزادي ِ بيانه؟!!! اينجا نميتوني راحت صحبت کني و مستقيم... درکت ميکنم...
    من هيچوقت دفترچه خاطرات نداشتم...نميدونم دوستش دارم يا نه! اما نميخوام داشته باشمش! ميخوام همه چيزا توي دل خودم باشه.. حس ميکنم اگه روي کاغذ بنويسمشون از ارزششون کم ميشه و درست نميتونم توصيفشون کنم!
    اقليم ِ‌ احساس رو با دستاي ِ خودت ميکشيش...
    پاسخ

    الان گرفتم يني کجاش..فرق دارن ديگه..فرق دارن..آزادي بيااااااان؟؟؟؟؟؟ اينو که اينجا هم داشتم .. :) ربطي به اون نداره اصلا..من که اينجا هم خيلي راحت حرف ميزدم..خيلي مستقيم..خيلي رک.. :)من داشتم..خيلي زياد..اما به خاطر اينکه ..نابودشون کردم..اقليم احساس هيچوقت نميميره..شايد بي جون بشه..شايد برسه به ته ِ خط..نميدونم..
    تو يک غزل بي بهانه اي....پس نبايد سکوت کني..: )..
    منظورم اين بود که اين متنت واقعن يه حرف دل بود از حادثه واقعي درونت ...يا يه جور شکواييه داستاني خيالي بود؟...: )...
    پاسخ

    اين متن واقعن يه حرف دل بود حادثه واقعي درونم..:) مث همه ي متنا..مث بيشترشون البته..گاهي مجبورم به سکوت..
    چرا من نظرات ِ اين پستو نميتونم ببينم؟! در حاليکه اون بالا نوشته 9 عمومي؟!!!
    پاسخ

    هوم؟ کوچه چپکي کدوم وره؟
    انتظارشو داشتم بعد از اون کامنت ِ پست ِ قبل که در مورد نيست شدن حرف زديم توي اين پستم کلمه ي نيست باشه... نميدونم چرا... :) ...
    بعضي خاطره ها بايد کنج دل ِ آدم بمانند... آره انگار.. بايد بمونن! انگار يه حس ِ تعهد نسبتشون داري... خودت و خودت و او...
    ------
    اونائي که دوست داشتن ِ افرادو تحقير ميکنن خودشون يه روزي يه جايي يه لحظه اي مطمئن باش تحقير ميشن...
    زندگي ِ ما آدما همش شده تحقير ِ اين و اون بدون ِ اينکه بدونيم خودمون شايد يه روزي همين اتفاق برامون بيوفته...
    ما آدما. . . . .
    ----
    نوشته هاتو ميبري؟! يعني؟!... يه جاي ِ ديگه؟! يه وب ِ ديگه؟!... يا همون دفترچه خاطراتي که هيچکسي جاشو نميدونه؟!...
    ----
    يک وبلاگ نويس واقعي هيچوقت توي وبلاگش سکوت نميکنه.... نميذاره سکوت بگيره وبلاگشو... آخه وبلاگش به قول خودت جون داره... بايد با پستا زنده نگهش داره...
    پاسخ

    چرا انتظارشو داشتي اون وقت؟ کجاش نيست بود؟ کلن پست خودمو يادم رفت اصن..بعضي وقتا از روي تحقير نيس...طرف متوجه نيس که داره طرف مقابلشو تحقير ميکنه..از.....اوهوم..مي برم..يه وب ديگه...از دفترچه خاطرات بدم مياد...يه جايي که هيچکس منو نشناسه...اوهوم..و اقليم ِ احساس هم از اون دسته وبلاگايي که زيادي اکسيژن ميخواد..خيلي زياد..اما گاهي مجبورم پا بذارم روي ِ دلش..

    سلام ...تاثيرگذار بود. گرچه من درست متوجه نشدم. اما همه به نوعي زخم خورده شرايطيم و اين کافيست.
    پاسخ

    سلام..ممنون از اينکه خونديد..
    کاربر گرامي، سلام
    در تاريخ دوشنبه 4 شهريور 92 نوشته (سرزميني ديگر) شما به فهرست نوشته هاي برگزيده در مجله پارسي نامه افزوده شده است. اميدواريم هميشه موفق باشيد.
    پاسخ

    سلام..ممنون..
    سلام....
    اين پست رنگ حقيقت داشت آيا؟!!!
    آخه چرا ...اي بابا..اين حرفا چيه ک ميگي..
    اصلنشم بعضي اوقات لازمه با روح ُ روان افراد واليبال و بسکتبال بازي کني.. : ) )...
    سکوت به اندازه کافي سکوت کرده....تو ديگه سکوت نکن.. :(:
    پاسخ

    سلام..رنگ حقيقت؟ يني چي دقيقن؟بعضي وقتا سکوت خيلي لازمه..خيلي..
    تو نميدوني من چه حالي ميشم با خوندن نوشته هات
    نميدوني...
    فقط همينقد که شکر ميکنم خدا رو ، به خاطر اينکه مينويسي...

    پاسخ

    بازم نميدونم..يه زماني هم نبايد نوشت..فقط بايد سکوت کرد..
    اينجاهم بنويس...نوشته هاتو دوست دارم....خيلي..:)
    پاسخ

    منم تو رو دوس دارم..:)


    اشکهايم را پاک مي کنم و حرف مي زنيم و حرف مي زنيم و بستني هم مي خوريم حتا.من دوباره گريه مي کنم چشمهاي او مي سوزد...هي مي خنديم..هي گريه مي کنيم..خاطره تعريف مي کنيم از همان گذشته ها....
    آشنا بود
    پاسخ

    خاطرش؟
     <      1   2