احسنت به اين قلم و خدا قوت!

اوممممممممم خب ميتونم اعتراف کنم فقط تو آره! فرق داري :)

ايناها نوشته ميشن براي خونده شدن... چرا نخونم؟ چرا ميگي نخون؟

همه چيزو که نبايد دو دستي زودي گذاشت توي دست طرف که!:)

كه هركس نگاهش مي كند فكر كند مرده...
سكوتتتتتت...

...

ميدوني تنها کسي هستي توي اين پيامرسان که همه ي پستاشو خوندم...

غزل
من وقتي کامنت هاي پست هاي قبليت رو خوندم ، با خودم فکر کردم که من لابد بي عاطفه ترين دختر ِ اين حوالي ام . که حتي اسم غزل رو هم روي گوشيش نداشت تا پيامک بزنه و بعدا بياد کامنت بذاره که غزل! کجا بودي ؟! تو حتي جواب پياما رو هم نميدادي !
نميدونم .
من کم ميومدم اينجا . و فقط فهميدم تو چند وقتيه نيستي . ولي نپرسيم چرا ؟ ! يعني برام خيلي طبيعي بود آدم ها ممکنه گاهي باشن و گاهي نباشن .
چون عادت کردم گاهي باشم و گاهي ...
اين هميشه مشکل من بوده که من بي مهريم رو به همه ي آدم هاي دور و برم تعميم ميدادم .
...
به هر حال غزل . من امشب از متن هات و کامنت ها و آهنگ وبت و حتي از اون پرنده هاي بالاي وبت ، نتيجه گرفتم که من حتما بي عاطفه ترين دختر ِ اين حوالي ام ...
درد ِ دل بود .
نه درد ِ دل هم نبود . فقط خواسم بنويسمش ...

....
وقتي براي شيلا جفت گرفتم چند روز بعدش مريض شد ... شوکا اونقدر دورش ميچرخيد و براش ميخوند که بلند شه و باهم باز شيطنت هاشونو شروع کنن . شلا همش بدتر ميشد . منم طاقتم رفت ديگه . بردمش دکتر ، دامپزشکي ، آزمايشگاه حيوانات ...وقتي ميخواسم ببرمش از قفس بيرون اوردمش شوکا اونقدر بي قراري کرد و جيغ زد و خودشو اين ور اون ور کوبيد ! مونده بودم چه کار کنم ... خوب شد شيلا :)
عشق وديعه ي الهي ست به تمام مخلوقاتش ...
از متنت لذت بردم غزل

اوهوم ديگه تعريف بود :دي
نوشته هات ثابت مي کنه چند سال ديگه نويسنده اي با کتاب هاي خوبي ميشي فقط بايد بخواي و بري اين راهو :)
واقعني؟ آيکون ذوق مرگي دروني :دي

هر بار که ميام کشف جديدي تو نوشته هات حس مي کنم سير جديدي و بين بام خيلي با ارزشه خيلي و واقعا خوشحالم مي کنم بانو :)
بي يار دنيا رو مي خوام چيکار؟ ولي وقتي نمي دونه ... وقتي مي دونم ... وقتي ..