تو ميروي و.....
مَ.ن
پشت سرت دست نه!
دل تکان مي دهم.....
کاش مي شد
هر روز را ...
اين مسير ِ خاص را قدم بزنم به سمت ِ او
به استقبال هم مي آمديم
مَ.ن به استقبال ِ حرف هايش
او به استقبال ِ بغض هايم
چه محشر مي شد آن وقت ...
خاطره بازي ...
قشنگ بود غزل جون ...
خاطـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــره.....
مي ترسم صبرم تمام شود....:(
سلام
آخرش همين خاطره ها کار دستم مي دهد...شک ندارم....