فاتولز - جدیدترین ابزار رایگان وبمستر
تماما مخصوص - اقلیم ِ احساس
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تماما مخصوص

شنبه 96/10/16

 

 

 

با اینکه خیلی وقت است که از هم دوریم اما هیچوقت نفهمیدم که تو چطور حال مرا میفهمی. اصلا انگار تو همیشه از همه چیز خبر داری قبل از اینکه من چیزی گفته باشم. راستش نمی دانم چه شد که یاد تو افتادم. که آخرین بار کی همدیگر را دیده بودیم. انقدر دور بود که قیافه ی اخرین باری که تو را دیدم یادم نیامد. رفتم عکسهایت را نگاه کردم دیدم خیلی برایم غریبه شده ای. اگر روزی دوباره تو را از نزدیک ببینم. شاید نه سلام کنم نه لبخند بزنم نه حالت را بپرسم. حتما فقط نگاهت می کنم تا بفهمم کجا تو را دیده ام. اصلا تو را دیده ام؟ اما حرف زدن هایت از راه دور با من غریبه نیست. انگار که خود من باشی. انگار که سالهاست با تو دارم زندگی میکنم...

داشتم میگفتم. داشتم عکس هایت را نگاه میکردم که بعد از مدتها پیام دادی:چیزی شده؟
این طور که تو میپرسی فکر میکنم توی امروز دیروز من بوده ای و همه چیز را از نزدیک دیده ای. اما بعد یادم می افتد که نه نزدیک بودی. نه چیزی می دانستی. اصلا که تو دیگر توی این شهر زندگی نمیکنی که فکر کنم شاید مرا زیر نظر داشته باشی و یهو توی خیابان مرا دیده باشی که دارم مدام به شیشه ی آبی لگد میزنم و می روم. ان وقت می فهمی که چیزی شده. نه. می دانم که تو خیلی وقت است از اینجا رفته ای.
نمی دانم در جواب سوال تو باید چه جوابی بدهم. جوابت را نمی دهم که دوباره می گویی: این حال تو ... این حالت اشناست. بهم بگو چی شده. از دلت بگو بهم.
دارم شاخ در می آورم. همین فهمیدن هایت را دوست دارم. همین حس کردن هایت را. دلم نمی اید چیزی نگویم. دلم نمی اید تو انجا نگران من شده باشی و من باز هم چیزی نگویم.
میخواستم بگویم چقدر دلم برایت تنگ شده. که اصلا یهو دلم خواست دوباره تورا ببینم و زل بزنی توی چشمهایم و حرف هایت را به من بگویی. حرف های دلت را. که مثلا نمی دانم کجای دنیا عاشق کسی شده ای و او تو را دوست ندارد و من دلم برای تو بگیرد. که حسودیم بشود. که غصه بخورم برای دلت. فقط برایت می نویسم: میشه برگردی؟ تو رو خدا ....

 



+ 6:43 عصر نویسنده غزل ِ صداقت | نظر
دریافت کد گوشه نما