فاتولز - جدیدترین ابزار رایگان وبمستر
آخرین گلدان - اقلیم ِ احساس
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آخرین گلدان

چهارشنبه 95/4/23

 

 

اصلا این قهر کردن ها برایم عادی نیست. تازگی های زیادی بهانه گیر شده. یهو می زند زیر گریه. بی جهت سکوت می کند. از همان سکوت هایی که انگار یک دنیا غم پشتشان باشد. دوست ندارم ناراحتش کنم که این همه دندان روی جگر می گذارم و حرفی نمی زنم. جایمان عوض شده. به جای این که من قهر کنم و او منتم را بکشد ، مدام بهانه می گیرد و یهو قهر می کند. حالا نه از این قهر های معمولی. از آن قهر کردن های اعصاب خرد کن که بعضی وقت ها فکر می کنم انگار خودش نیست. برعکس من که هنوز هم همان آدم قبلم. کلی فکر کردم که چرا تا مرا دید راهش را کشید و رفت؟ کاری کرده بودم؟ حرفی زده بودم؟ خداااااااااااا ... آخر منی که خودم این همه نازک نارنجی بار آمده ام چطور تاب ِ دیدن ِ هق هق کردن هایش را داشته باشم؟ می گویم که انگار آدم دیگری شده. قبل تر ها شرمش می شد قطره ای جلوی من اشک بریزد و حالا ... گوشه ی چادرم با اشک هایش خیس ِ خیس می شود. نمی دانم چرا حرف نمی زند. تا محل کارش می دوم. تا می رسم می بینم تمام گلدان هایش را ریخته توی خیابان. چطور دلش آمد؟ این قدر حالش خوب نیست؟ تا مرا می بیند باز بساط اشک ریختنش راه می افتد. می آیم بگویم که دیگر دلم خون شده از این کارهایت. اما لبم را به دندان می گیرم. برایش آب خنک می آورم. حرف می زنم. حرف های بی ربط و بی سر و ته. هنوز ساکت است. می گویم می خواهی بروم باز هم برایت گلدان بخرم؟ بعد از این همه مدت لبخند می زند. من هم می خندم. تا سر چهار راه روبه رویی خیلی فاصله نیست اما انگار قرن ها می گذرد. توی راه با گلدان حرف می زنم که می شود حال دلش خوب شود؟ خنده ام می گیرد. انگار من هم دیوانه شده ام. با کلی مهربانی گلدان را تقدیمش می کنم و راه می افتم به سمت خانه. صدای خیلی عجیبی گوشم را کر می کند. به خودم که می آیم جلوی مغازه اش زانو زده ام. هیچ چیز سرجایش نیست. همه چیز انگار از اولش هم نبوده. گلدان هنوز سرجای خودش، لب پنجره به نگاه ِ من خون گریه می کند.

 

 

+ عکس از شهریار چوبین

 

 

 


+ 1:41 عصر نویسنده غزل ِ صداقت | نظر
دریافت کد گوشه نما