فاتولز - جدیدترین ابزار رایگان وبمستر
رنگ ِ رخساره - اقلیم ِ احساس
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رنگ ِ رخساره

چهارشنبه 92/9/6


توی ِ همان رواق ِ همیشگی تسبیحش را محکم گرفتم تا تاییدی باشد برای ِ حرف هایم. پاره شد. تسبیحش دوباره پاره شد و من مدام خودم را سرزنش کردم و او مدام گفت که هیچ طوری نیست و زیادی شلوغش کرده ام! بلند شدم تا بگویم باید برویم دیگر. دلم نیامد. به بهانه ی ِ برداشتن ِ کیفم دوباره نشستم. دیدم اشک ِ حلقه شده توی ِ چشمانش را اما به روی خودم نیاوردم. مثلا نیاوردم. دلم اما بدجور می سوخت از دیدن ِ اشک های ِ حلقه شده توی ِ چشمانش. حتما باز هم میخواست بگوید چقد تو خوبی!
 قهر کرده ام و نامه را می چسبانم روی ِ در ِ یخچال. نوشته ام فکر نکند حواسم نبوده که ندیده ام که یواشکی سرفه می کند که رنگش چطور پریده اما به روی خودش نمی آورد. نوشته ام اول افطار کن بعد با هم نماز می خوانیم. دارم سفره را پهن می کنم توی ِ ایوان. چای هنوز دم نکشیده. می روم چادر نمازم را بیاورم. فکر می کنم اگر توی ِ آشپزخانه نیامد تا نامه اش را ببیند چه؟ صدایش را می شنوم. الله اکبر ... بدو بدو از پله های ِ اتاق ِ بالا می پرم پایین. می ایستادم جلوی ِ در و زل می زنم به نیم رخش. ایاک نعبد و ایاک نستعین ... فکر می کنم توی ِ تمام ِ این مسیر این من بوده ام که همیشه پایم را گذاشته ام جای ِ رد ِ پای ِ او و همیشه راهنما بوده برایم. غیرالمغضوب علیهم ... می خواهم داد بزنم تو اصلا می دانی چقدر عاشق است من این صدا را؟ و الضالیـــــــــــــــن ... چشمانم را می بندم و دعا می کنم که او هم دعا کند روز به روز بیشتر دوستش داشته باشم. سبحان ربی الاعلی و بحمده ... می گویم من که هیچ خدا هم شنیدن ِ سین ِ سبحان الله گفتن هایت را عاشق است. صدایش هر لحظه گرفته تر می شود. سبحان ربی الاعلی و بحمده ... بغض می کنم. الله اکبر ... طنین ِ صدای ِ خشن ِ سرفه های ِ کشــــــــــدار پر می کند اتاق را. نیم رخش را زل زده ام که هر لحظه کبودتر می شود. به زور سلام ِ نمازش را می دهد و من می زنم زیر گریه. می دوم توی حیاط و می نشینم لب ِ پله ها. صدای ِ قدم زدن هایش می آید. می گوید:

- شنیدم َت که نظر می‌ کنی به حال ِ ضعیفان ... تَبم گرفت و دلم خوش به انتظار ِ عیادت ...*

به هق هق افتاده ام.

 

+ عکس از عکاس ِ مسلمان

* سعدی

 


+ 11:30 صبح نویسنده غزل ِ صداقت | نظر
دریافت کد گوشه نما